۱. طرح بحث

در مورد هر حکم اخلاقی دو پرسش اساسی وجود دارد: یکی پرسش از اصلِ وجود آن حکم (= شبهۀ حکمیه) و دیگری پرسش از تحققِ موضوع آن حکم و تطبیق آن بر یک مورد خاص (= شبهۀ موضوعیه). این دو پرسش در طول یکدیگر قرار دارند، بدین معنا که دومی وقتی قابل طرح است که پاسخ پرسش اولی مثبت باشد.

این دو پرسش در مورد اهانت نیز قابل طرح است. پرسش اول (پرسش کلیِ اخلاقی) این است:

(۱)   آیا اهانت اخلاقاً مُجاز/ درست/ روا است، یا ممنوع/ نادرست/ ناروا؟

و پرسش دوم، که درواقع پرسشی اخلاقی نیست، بلکه پرسشی «ناظر به واقع»[۱] و در عین حال «اخلاقاً مربوط» است، این است که:

(۲)   آیا این سخنِ خاص/ ترانۀ خاص/ کاریکاتور یا کار خاص مصداق اهانت هست یا نه؟

اگر پاسخ پرسش (۱) این باشد که اهانت اخلاقاً مُجاز است، در این صورت پرسش از تحقق موضوعِ این حکم در یک مورد خاص، یعنی پرسش (۲)، به پرسشی بی‌خاصیت بدل می‌شود که از منظر اخلاقی دانستن و ندانستن پاسخ آن هیچ اهمیتی نخواهد داشت، هرچند از منظرهای دیگر اهمیت داشته باشد. اما اگر پاسخ پرسش (۱) این باشد که اهانت اخلاقاً ممنوع/ نادرست/ ناروا است، در این صورت پرسش از تحقق یا عدم تحقق موضوعِ این حکم اخلاقی در یک مورد خاص از منظر اخلاقی اهمیت پیدا خواهد کرد.

اگر در اظهارات مخالفان دقت کنیم، می‌بینیم که گروهی از آنان اصولاً در ممنوعیت و ناروایی اهانت تردید دارند یا وجود چنین حکم کلی اخلاقی را از اساس انکار می‌کنند، در حالی که گروهی دیگر از مخالفان وجود چنین حکمی را می‌پذیرند، اما تحقق موضوع آن در این یا آن مورد خاص را انکار می‌کنند یا در آن تردید روا می‌‌‌دارند. گروهی از مخالفان از این نیز فراتر می‌روند و اهانت را نوعی فضیلت به‌شمار می‌آورند. اینان به ادعای حق اهانت قناعت نمی‌کنند، بلکه از آن فراتر می‌روند و می‌کوشند نشان دهند که اهانت به مقدسات یکی از وظایف اخلاقی روشنفکران و هنرمندان است. طبیعتاً پذیرش چنین وظیفه‌ای برای این افراد ملازم است با پذیرش وظیفه‌ای متناظر که بر دوش کسانی قرار دارد که مقدساتشان باید مورد اهانت قرار بگیرد. این وظیفه عبارتست از وظیفۀ دست برداشتن از مقدسات.

از سوی دیگر، موافقان نیز هم وجود چنین حکمی را مفروض می‌گیرند و هم تطبیق آن بر این یا آن مورد خاص را.

کسانی که وجود چنین حکم کلی اخلاقی را از اساس انکار می‌کنند، درواقع ادعایشان این است که «اهانت کردن» مانند «آب خوردن» است، یعنی از نظر اخلاقی هر دو «مباح»‌اند، و از این نظر نه بین اهانت کردن و اهانت نکردن فرقی هست و نه میان کسی که اهانت می‌کند و کسی که اهانت نمی‌کند. بگذریم از کسانی که به تقدیس اهانت می‌‌‌پردازند و می‌کوشند با برشمردن آثار و پیامدهای اجتماعیِ مثبت برای این عمل آن را در فهرست فضایل اخلاقی جای دهند. اما کسانی که در تحقق موضوع این حکم تردید دارند، اصل تفاوت اهانت کردن با اهانت نکردن و ناورایی اخلاقیِ اهانت را می‌پذیرند، اما ادعایشان این است که این فعل یا کاریکاتور یا ترانۀ خاص مصداق اهانت نیست.

علاوه بر دو پرسش یادشده، پرسش سومی هم در مورد مجازات کارهای ناروای اخلاقی مطرح است. این پرسش نیز پرسشی اخلاقی است که هم می‌توان آن را به صورت کلی مطرح کرد و هم در مورد یک فعل خاص.

(۳) مجازات کار اخلاقاً ناروا چیست؟

(۴) مجازات اهانت، البته به شرطی که ناروایی اخلاقی آن را بپذیریم، چیست؟

از آنجا که از نظر گروهی اهانت به مقدسات موجب «ارتداد» می‌شود و مجازات ارتداد نیز اعدام است، دو پرسش زیر را هم باید به فهرست پرسش‌های نیازمند بررسی اضافه کنیم:

(۵) آیا اهانت به مقدسات ارتداد است؟

(۶) آیا مجازات ارتداد مرگ است؟

بنابراین در مجموع در این‌جا شش پرسش اصلی وجود دارد که باید به آن‌ها پاسخ گفت. اما پاسخ‌گویی به این پرسش‌های اصلی در گرو بررسی چند پرسش مقدماتی است که در این‌جا می‌‌‌کوشیم به آن پرسش‌ها نیز پاسخ بگوییم.

۲. موضوع حکمِ اخلاقی در باب «اهانت» چیست؟

یکی از پرسش‌های مقدماتی در بحث اهانت عبارتست از پرسش از «موضوعِ» حکم. این پرسش دربارۀ تشخیص دقیق موضوع حکم اخلاقی مربوطه و حدود و ثغور آن است. در این‌جا شش احتمال وجود دارد که هر یک هوادارانی دارد. این احتمالات به شرح زیرند:

(۱) اهانت مطلقاً جایز است.

(۲) اهانت به مقدسات جایز نیست، اما به غیر مقدسات جایز/واجب است.

(۳) اهانت به مقدسات مذهبی جایز نیست، اما به مقدسات غیر مذهبی و غیر مقدسات جایز/واجب است.

(۴) اهانت به مقدسات جایز/واجب است، اما به غیر مقدسات جایز نیست.

(۵) اهانت به مقدسات مذهبی جایز/واجب است، اما به مقدسات غیر مذهبی و غیر مقدسات جایز نیست.

(۶) اهانت مطلقاً جایز نیست.

هواداران احتمال (۱) می‌‌‌کوشند وجود مقدسات یا وجود مقدسات مذهبی را زیر سؤال ببرند، و بر این اساس این نتیجه را توجیه کنند که چون هیچ امر مقدسی وجود ندارد یا چون هیچ امر مقدس مذهبی‌ای وجود ندارد، اصولاً اهانت به مقدسات یا مقدسات مذهبی فرقی با سایر اقسام اهانت ندارد، و چون اهانتِ خشک و خالی (= اهانت به غیر مقدسات، یا اهانت به مقدسات غیر مذهبی) از نظر اخلاقی جایز است، اهانت به مقدسات یا مقدسات مذهبی نیز چنین است.

هواداران احتمال (۲) یعنی کسانی که موضوع این حکم اخلاقی را به مقدسات مقید می‌کنند، لازمه‌ی سخن‌شان این است که اهانت کردن به امور یا اشخاص غیر مقدس اخلاقاً جایز/واجب است. به همین ترتیب، هواداران احتمال (۳) یعنی کسانی که موضوع این حکم را به مقدساتِ مذهبی مقید می‌کنند، لازمه‌ی سخن‌شان این است که اهانت کردن به امور یا اشخاص غیر مقدس و نیز اهانت کردن به مقدسات غیر مذهبی از نظر اخلاقی مانعی ندارد، یا حتی واجب است.

اما از آنجا که این دو گروه معمولاً «انحصارگرا»[۲] نیز هستند، و تنها خود و پیروان مذهب خود را فرقۀ ناجیه قلمداد می‌کنند، مقدسات مذهبی از نظر آنان محدود می‌شود به چیزهایی که در مذهب خودشان مقدس شمرده می‌شود. از نظر این گروه مقدسات غیر مذهبی و مقدسات مذاهب دیگر اصولاً مقدسات نیستند، بلکه خرافات‌اند، یعنی هیچ ارزش و احترامی ندارند، و لذا اهانت کردن به آن‌ها جایز و گاهی اوقات واجب یا مستحب است.

هواداران احتمال (۴) و (۵) برخی از خداناباوران/ سکولارها/ دین‌ستیزان و نیز برخی از خداباورانی‌اند که از ظلم و جور استبداد دینی به تنگ آمده‌اند و موضع‌شان بیش‌تر واکنشی است به موضع هواداران احتمال (۲) و (۳).

به نظر ما احتمال آخر درست است، یعنی از نظر اخلاقی «اهانت مطلقاً جایز نیست». موضوع حکم اخلاقیِ مورد بحث مطلقِ «اهانت» است، نه خصوصِ «اهانت به مقدسات» و نه خصوصِ «اهانت به مقدسات مذهبی» و نه بر عکس. پرسش کلیِ اخلاقی این است:

آیا اهانت کردن، که فعلی ارادی و اختیاری است، با صرف‌نظر از موضوع آن، یعنی با صرف‌نظر از فرد یا چیزی که به او/آن اهانت می‌‌‌شود، اخلاقاً مُجاز/ روا است یا ممنوع/ ناروا؟

پاسخ «اخلاقِ توصیفی»[۳] به این پرسش یکسان نیست، بلکه از فرهنگی به فرهنگی یا از فردی به فردی دیگر ممکن است تغییر کند و عملاً نیز تغییر می‌‌‌کند. افرادی هستند که برای هیچ چیز و هیچ کس تقدس و ارزش و احترامی قائل نیستند. طبیعتاً از نظر این افراد اهانت کردن مفهومی است که هیچ مصداقی ندارد.

از سوی دیگر، کسانی هستند که دایرۀ مقدسات در نظرشان بسیار گسترده است و ممکن است شامل اسب یا اتومبیل فلان رهبر مذهبی یا محل عبور یا نشستن او نیز بشود. از نظر افرادی رئیس جمهور و نمایندگان مجلس منتخب/ منصوب امام زمان هستند، و اهانت کردن به آنان و چه بسا نقد آنان اهانت به مقدسات محسوب می‌‌‌شود. طبیعتاً از نظر این افراد اهانت مفهومی است که مصادیق بسیار دارد. اصولاً فرایند مقدس کردن افراد و امور غیر مقدس (= کارخانۀ مقدس سازی) و نیز فرایند تقدس‌زدایی از امور یا اشخاص مقدس (= کارخانۀ عرفی سازی) سابقۀ تاریخی بلندی دارد.

با این همه، چنان‌که به تفصیل خواهیم دید، صِرفِ اختلاف‌نظر آدمیان در وجود و عدم این حکم اخلاقی یا در تطبیق و قلمرو آن و یا در تعریف مقدسات و معیار تشخیص آن‌ها هیچ تأییدی به سود موضع شکاکانه در باب حکم اخلاقی اهانت دربر ندارد.

اما پاسخ «اخلاقِ هنجاری»[۴] به این پرسش این است که «این کار از نظر اخلاقی مطلقاً نادرست/ ممنوع/ ناروا است». زیرا ما وقتی صرفِ «اهانت کردن» را با «اهانت نکردن» مقایسه می‌‌‌کنیم، و نیز وقتی «کسی را که اهانت‌ می‌کند» با «کسی که اهانت نمی‌کند» مقایسه می‌کنیم، «شهودهای اخلاقیِ»[۵] ما به وضوح می‌گویند که این فعل با ترک آن و نیز فاعل این فعل با تارک آن اخلاقاً برابر نیستند، یعنی حکم اخلاقی یکسانی ندارند. از منظر اخلاق هنجاری «اهانت کردن بد است»، و «اهانت نکردن خوب است»، و نیز «اهانت کننده مستحق سرزنش و ملامت است»، در حالی که «کسی که می‌‌‌تواند اهانت کند و نمی‌کند شایستۀ مدح، تحسین و پاداش است». دلایل بیشتر به سود این حکم اخلاقی در بند (۴) خواهد آمد.[۶]

به تعبیر دقیق‌تر، اگر معنای «اهانت کردن» را «خوار کردن»/«تحقیر کردن» یا «کوچک شمردنِ» چیزی یا کسی بدانیم، یا اهانت کردن را متضمن یا مستلزمِ چنین معناهایی بدانیم، در این صورت می‌توانیم ادعا کنیم که اصولاً اهانت وقتی محقق می‌شود که اهانت کننده با گفتار یا کردار خود ارزش و احترام شخص یا چیزی را نادیده بگیرد.

بنابراین، تحقق اهانت در گرو این است که شخص یا امری که اهانت به او صورت می‌گیرد ارزش و احترامی داشته باشد که بتوان آن را نادیده گرفت. این ارزش و احترام همان «تقدس» نام دارد. پس اهانت همواره «اهانت به مقدسات» است، بدین معنا که هرجا که اهانتی صورت می‌‌‌گیرد، حتماً باید شخص یا امر مقدسی وجود داشته باشد که در اثر اهانت ارزش و احترام او/آن نادیده گرفته شود. در غیر این صورت اهانت کردن معنای مُحَصَّلی نخواهد داشت.

بنابراین، اگرچه در آغاز بحث «اهانتِ محض» را از «اهانت به مقدسات» تفکیک کردیم، اما تحلیل معنای اهانت نشان می‌دهد که بدون فرض وجود مقدسات اهانت معنا ندارد، و لذا احتمالات (۲) تا (۵) مبتنی بر تلقی و تحلیل نادرستی از معنای اهانت هستند.

با این همه، به نظر می‌رسد که از منظر اخلاقِ هنجاری بین اهانت به مقدسات مذهبی و اهانت به مقدسات غیر مذهبی فرقی نیست، یعنی اگر این کار اخلاقاً ناروا باشد، مطلقاً نارواست و اگر اخلاقاً روا باشد، مطلقاً رواست. اموری که به اشخاص یا چیزهای خاصی ارزش و احترام می‌بخشند، و به اصطلاح سرچشمۀ ارزش و تقدس‌اند، همواره از دین سرچشمه نمی‌گیرند و در نسبت با دین تعریف نمی‌شوند، بلکه دین صرفاً یکی از سرچشمه‌های تقدس و ارزش و احترام است. بنابراین، پرسش از اینکه آیا فعل خاصی «مصداق اهانت هست یا نه؟» به این برمی‌گردد که «آیا شخصی یا چیزی ارزش و احترام دارد یا نه؟»، و اگر آری، «این ارزش و احترام از کجا آمده است، یعنی سرچشمۀ آن چیست؟».

یکی از نکات کلیدی این بحث که معمولاً نادیده گرفته می‌‌‌شود این است که تحقق عنوان اهانت در گرو این نیست که خود اهانت کننده برای چیزی یا کسی که به آن اهانت می‌کند ارزش و احترام قائل باشد. زیرا بر اساس «واقع‌گرایی»[۷] در باب ارزش‌ها، «ارزش داشتن» و «محترم بودن» از عناوین/ اوصافِ «عینی»/«آفاقی»[۸] اند. البته انسان‌ها دیدگاه‌های ارزشی متفاوتی دارند، اما این تفاوت‌ها از اختلاف آنان در «شناخت» ارزش‌ها سرچشمه می‌گیرد، یعنی اختلاف در تشخیص واقعیاتِ ارزشی است، نه اختلاف بر سر عواطف و احساسات. علی‌الخصوص اختلاف‌نظر در تشخیص مصداق امور با ارزش و بی‌ارزش در میان انسان‌ها بسیار زیاد است.

وجود همین اختلاف‌نظرهاست که آدمیان را به «ناظر آرمانی»[۹] نیازمند می‌کند. با این همه، این اختلاف‌نظرها، اگر با رجوع به «ناظرِ آرمانی» فیصله نپذیرند، صرفاً از نظر اخلاقِ فردی تأثیر گذار خواهند بود، نه از نظر اخلاقِ اجتماعی. اخلاق فردی می‌گوید: هر فردی نباید به چیزهایی که خود او برایشان ارزش و احترام قائل است اهانت کند، یعنی حق ندارد ارزش و احترام آن‌ها را نادیده بگیرد. اما اخلاق اجتماعی از ما می‌خواهد که به چیزهایی که دیگران برای آن ارزش و احترام قائل‌اند نیز اهانت نکنیم، حتی اگر خودمان برای آن چیزها ارزش و احترام قائل نباشیم.

گاهی اوقات «اهانت نکردن» با «احترام گزاردن» یکی پنداشته می‌شود، در حالی که چنین نیست. دست‌کم می‌توان ادعا کرد که نسبت این دو مقوله «عموم و خصوص مطلق» است، بدین معنا که احترام گزاردن مراتبی دارد و کمترین مرتبۀ آن عبارتست از اهانت نکردن.

بنابراین، از منظر اخلاقی تقدیس کردن مقدسات دیگران و احترام گزاردن به آن مقدسات لازم نیست. یا به تعبیر دقیق‌تر، وظیفۀ اخلاقی ما در این مورد عبارتست از «اهانت نکردن به مقدسات دیگران»، خواه آن را نوعی احترام بدانیم یا نه. این تفکیک از آن رو اهمیت دارد که کسانی که چیزی یا کسی را تقدیس می‌کنند، برای آن ارزشی مثبت قائل‌اند و به نحوی طبیعی از نقد آن/او نیز خودداری می‌کنند، اما اخلاق از ما نمی‌خواهد که از نقدِ مقدسات دیگران خودداری کنیم، یا برای مقدسات دیگران که به نظر ما خرافات‌اند ارزش قائل شویم. اخلاق صرفاً از ما می‌خواهد که به مقدسات دیگران اهانت نکنیم.

۳. آیا حکم اخلاقِ هنجاری دربارۀ اهانت مقید است یا مطلق؟

از نظر اخلاق هنجاری حکم اهانت مقید به هیچ قیدی نیست، مگر قیودِ عام اخلاقی مثل قدرت (= توان انجام کار)، اراده و اختیار. اما اگر وجود مراتب مختلف تقدس (= ارزش و احترام) را بپذیریم، می‌توانیم بگوییم حکم اخلاقیِ اهانت «مقولِ به تشکیک» است، یعنی مراتب دارد و شدت و ضعف برمی‌دارد، و هر چقدر که شخص یا چیزی که مورد اهانت قرار گرفته است از ارزش و احترام بیش‌تر و بالاتری برخوردار باشد، اهانت کردن به او یا آن نیز از نظر اخلاقی زشت‌تر و نادرست‌تر خواهد بود.

از جمله قیودی که در ناروایی اخلاقی اهانت دخالت ندارد قیدِ «رنجشِ دیگری» یا «آزردگی خاطرِ دیگران» است. بسیاری از موافقان و مخالفان حکم اهانت بحث خود را بر رنجش خاطر خداباوران متمرکز کرده‌اند، یعنی مفروض گرفته‌اند که منشاء و سرچشمۀ ناروایی اخلاقیِ اهانت رنجش خاطر فرد یا گروهی از انسان‌هاست، و سپس در پرتو این مبنای نادرست کوشیده‌اند به سود موضع خود استدلال کنند.

درحالی که در اینجا دو وظیفۀ اخلاقی مستقل از یکدیگر وجود دارد که نباید با یکدیگر یکی گرفته ‌‌‌شوند. وظیفۀ اول عبارتست از «وجوب خودداری از اهانت» و وظیفۀ دوم عبارتست از «وجوب خودداری از وارد کردن درد و رنج غیر ضروری به دیگران». البته این دو وظیفه گاهی اوقات عملاً در یک‌جا جمع می‌‌‌شوند، یعنی یک فعل یا سخن خاص ممکن است هم مصداق اهانت باشد و هم مصداق ایجاد درد و رنج غیر ضروری برای دیگران.

اما این امر نباید به این پندار ناصواب دامن بزند که این دو وظیفه درواقع یک وظیفه‌اند، یا وظیفۀ خودداری از اهانت مصداقی است از وظیفۀ خودداری از ایجاد درد و رنج غیر ضروی برای دیگران. این دو وظیفه کاملاً مستقل از یکدیگرند، بدین معنا که هیچ یک از آن‌ها قابل تحویل و ارجاع به دیگری نیست؛ و این یعنی اهانت از نظر اخلاقی نارواست حتی اگر موجب درد و رنج کسی نشود. حداکثر چیزی که می‌توان گفت این است که در موردی که این دو عنوان بر یک فعل منطبق و این وظیفه با یکدیگر همراه می‌‌‌شوند، نارواییِ اخلاقیِ فعل انجام شده مضاعف می‌‌‌شود.

یکی از قیود دیگری که گروهی برای این حکم ذکر کرده‌اند این است که گفته‌اند اهانت فقط در مورد انسان‌های گوشت و پوست و خون‌دار و زنده صدق می‌کند. این گروه بر این اساس نتیجه گرفته‌اند که اهانت به باورهای مذهبی یا شخصیت‌های مذهبی مرده بی‌معناست، و آنان وکیل و وصی ندارند که کسی بخواهد به بهانۀ دفاع از حق آنان عکس العمل نشان دهد و اهانت به آنان را محکوم کند.

این استدلال نیز نادرست است. به خاطر این‌که در تحلیل معنای اهانت دیدیم که اهانت عبارتست از خوار داشتن یا بی‌احترامی کردن به چیزی یا کسی که دارای ارزش و احترام است، و از این نظر بین زنده و مرده و نیز بین باورها و امور دیگر هیچ تفاوتی نیست. اگر چیزی یا کسی دارای ارزش و احترام باشد، نباید به آن/ او اهانت یا بی‌احترامی کرد، خواه مرده باشد و خواه زنده باشد و خواه باور باشد یا چیزی دیگر.

بگذریم از اینکه اهانت به یک باور درواقع اهانت به خود آن باور نیست، بلکه یا اهانت به «موضوع»/«مُتَعَلَّق» آن باور است، و یا به صاحبان آن باور و یا به هر دو. مثلاً کسی که به باور به خدا اهانت می‌کند، درواقع موضوع اهانت او باور به وجود خدا نیست، بلکه یا «خود» خدا است و/یا «خداباوران» ‌اند. یا کسی که به امام نقی اهانت می‌کند موضوع اهانتش باور به امام نقی نیست، بلکه یا خود امام نقی است و/یا باورمندان به وی.

از همین جا می‌توان نتیجه گرفت که اصولاً نقد یک باور هیچ ربط و نسبتی با اهانت به آن باور ندارد، زیرا نقد به خود باور تعلق می‌گیرد، و هدفش نشان دادن نادرستی یا ناموجه بودنِ آن باور است، در حالی که اهانت یا به موضوع/ مُتَعَلَّق باور تعلق می‌گیرد یا به باورمندان، و هدفش بی‌احترامی کردن یا تحقیر کردن موضوع آن باور یا صاحبان و حاملان آن باور است.

۴. استدلال به سود نارواییِ اهانت

به سود این حکم اخلاقی دست‌کم پنج استدلال می‌توان اقامه کرد.

استدلال اول مبتنی بر تمسک به شهودهای اخلاقی است. تقریر این استدلال در بند (۲) در توضیح موضع اخلاق هنجاری دربارۀ اهانت گذشت و نیازی به تکرار آن در این‌جا نیست.

استدلال دوم مبتنی بر ناسازگاری اهانت با «کرامت انسانیِ»[۱۰] اهانت کننده است. این استدلال می‌‌‌گوید: اهانت کردن با صرف‌نظر از موضوع مورد اهانت و با صرف‌نظر از آثار و نتایج آن برای دیگران با کرامت انسانی/اخلاقیِ خود اهانت کننده ناسازگار است، یعنی در شأن او نیست، و موجب انحطاط اخلاقیِ خود او می‌شود. هر فردی اخلاقاً موظف است کرامت خود را حفظ کند، یعنی از انجام کارها یا بر زبان آوردن سخنانی که با کرامت او ناسازگارند خودداری ورزد. حفظ کرامتِ خود یکی از وظایف اخلاقی است و امتثال این وظیفه اقتضا می‌‌‌کند که شخص از ارتکاب کارها یا بر زبان آوردن سخنانی که با کرامت وی منافات دارند دوری گزیند.

استدلال سوم مبتنی بر «قاعدۀ زرینِ»[۱۱] اخلاقی است. چنان‌که در تحلیل معنای اهانت دیدیم، اهانت وقتی محقق می‌‌‌شود که شخص یا چیزی که به او/آن اهانت می‌‌‌شود ارزش و احترام داشته باشد، تا بتوان نادیده گرفتن آن ارزش و احترام را اهانت قلمداد کرد. در این صورت می‌توان ادعا کرد که غیر از «شکاکان»، «نسبیت‌گرایان» و «هرهری مذهبانِ» اخلاقی، سایر انسان‌ها برای اشخاص یا چیزهایی تقدس (= ارزش و احترام) قائل‌اند، و بر این اساس اهانت به این اشخاص یا چیزها و نادیده گرفتن آن تقدس و احترام را اخلاقاً ناروا می‌‌‌دانند. دست‌کم این است که این افراد برای خودشان ارزش و احترام قائل‌اند و اهانت دیگران به خود را اخلاقاً ناروا می‌‌‌دانند.

در این صورت این افراد باید حاضر باشند این داوری اخلاقی خود را به همۀ انسان‌ها «تعمیم»/«گسترش» دهند، یعنی همان‌گونه که اهانت به مقدسات خود را اخلاقاً ناروا می‌‌‌دانند، خود نیز از اهانت به مقدسات دیگران خودداری کنند، یعنی به دیگران نیز حق بدهند که آنان نیز برای خود مقدساتی داشته باشند و اهانت به آن مقدسات را نیز ناروا بدانند. در غیر این صورت، داوری آنان یا اخلاقی نخواهد بود یا اخلاقاً معتبر نخواهد بود.

به تعبیر کانت، فیلسوف پرآوازۀ اخلاق، شرط اعتبار یک حکمِ هنجاری یا شرط اخلاقیِ بودن آن حکم این است که «تعمیم‌پذیر»[۱۲] باشد. طبیعتاً مقدسات هر فرد یا قومی از نظر دیگران مقدسات نیست، بلکه خرافه است. اما چنانکه بعداً خواهد آمد، صرف خرافه‌ دانستن چیزی به خودی خود مستلزم جواز اهانت به آن نیست.

استدلال چهارم بر این پیش‌فرض مبتنی است که اهانت کردن نوعی «خشونت ورزیدن» است. این خشونت ممکن است زبانی باشد و ممکن است رفتاری باشد. خشونت فی حد نفسه اخلاقاً بد و نادرست است. بنابراین، اهانت نیز به عنوان نوع خاصی از خشونت بد و نادرست است. شایان ذکر است که اهانت فقط با زبان انجام نمی‌گیرد، بلکه رفتار اهانت‌آمیز نیز داریم.

استدلال پنجم مبتنی بر منزلت اخلاقیِ درد و رنج است. این استدلال می‌‌‌گوید: اهانت کردن مستلزم وارد آوردن درد و رنج غیر ضروری به دیگران است، و چون وارد کردن درد و رنج غیر ضروری به دیگران اخلاقاً نادرست/ نارواست، اهانت نیز اخلاقاً نادرست/ نارواست.

تفاوت این استدلال‌ها را به این صورت می‌توان توضیح داد. موضوع استدلال اول، دوم و سوم «اهانت بماهو اهانت» است. نتیجۀ این سه استدلال اثبات یک حکم کلیِ اخلاقی است که موضوع آن مطلقِ اهانت است با صرف‌نظر از فرد یا چیزی که به آن اهانت می‌‌‌شود و با صرف‌نظر از آثار و پیامدهای مترتب بر اهانت. اما موضوع استدلال چهارم و پنجم به ترتیب عبارتست از اهانت از آن نظر که خشونت است و اهانت از آن نظر که منشاء درد و رنج غیر ضروری برای فرد یا گروهی از انسانهاست.

بنابراین، در حالی که استدلال اول، دوم و سوم نادرستی/ نارواییِ اخلاقی اهانت را به نحو مطلق اثبات می‌‌‌کنند، استدلال چهارم و پنجم نادرستی/ نارواییِ اخلاقی اهانت را به نحو مشروط اثبات می‌‌‌کنند. زیرا از نظر اخلاقی، خشونت و ایجاد درد و رنج برای دیگران مطلقاً نادرست/ ناروا نیست، بلکه به دو نوع درست/ روا و نادرست/ ناروا تقسیم می‌‌‌شود.

درحقیقت حکم اخلاقی اهانت در پرتو استدلال چهارم و پنجم به یک حکم عَرَضی، اتفاقی و مشروط بدل می‌شود؛ حکمی که در اثر تقارن اهانت با دو عنوان دیگر، یعنی «خشونت» و «درد و رنج»، از این دو عنوان به اهانت سرایت می‌‌‌کند. معنای این سخن این است که بر اساس استدلال چهارم و پنجم اهانت اگر خشونت نباشد یا در دیگران تولید درد و رنج نکند، اخلاقاً جایز است.

یک نکتۀ ضمنی که از این بحث می‌توان نتیجه گرفت دربارۀ تفاوتی است که از منظر اخلاق هنجاری میان «نقد» و «اهانت» وجود دارد. زیرا نقد خشونت نیست و اگر هم درد و رنجی در افرادی ایجاد کند، آن درد و رنج ضروری و قابل توجیه است. پزشکی که ناگزیر است برای نجات جان یک بیمار پای او را قطع کند، درد و رنج بسیاری به او وارد می‌کند، اما کار او شایستۀ تحسین و تقدیر است. به همین ترتیب، منتقدی که باور یا رفتار نادرستی را نقد می‌کند، ممکن است با این کار خود در کسانی که آن باور را پذیرفته یا به آن رفتار خو کرده‌اند درد و رنجی ایجاد کند، اما اگر تصحیح آن باور یا رفتار ضروری باشد، آن درد و رنج هم ضروری خواهد بود و ایجاد آن درد و رنج نیز از نظر اخلاقی نادرست/ناروا نیست، بلکه لازم است.

پی‌نوشت‌ها:

[۱]. factual

[۲]. exclusivist

[۳]. descriptive ethics

[۴]. normative ethics

[۵]. moral intuitions

[۶]. «اخلاق توصیفی» در برابر «اخلاق هنجاری» قرار دارد. به باور نگارنده بسیاری از ابهامات و سوءتفاهماتی که بر این بحث سایه افکنده است، از خلط اخلاق هنجاری با اخلاق توصیفی سرچشمه می‌گیرد. اخلاق توصیفی (= توصیفِ اخلاق رایج، بالفعل و مورد قبول افراد، گروه‌ها و جوامعی که در وضعیت آرمانی نیستند) «نسبی» (relative) است و از فردی به فردی یا از فرهنگی به فرهنگی ممکن است فرق ‌کند. اما اخلاق هنجاری (= اخلاق آرمانی/ اخلاق آن‌گونه که باید باشد) چنین نیست. اخلاق هنجاری وابسته به «بافت» یا «زمینه» (context) هست، اما به باورها و داوری‌های افراد و نیز به دین و خدا یا بی‌دینی و خداناباوری وابسته نیست، یعنی «نسبی» نیست. این اخلاق فرادینی و فراسکولار است. اخلاقیات رایج در پرتو اخلاق هنجاری قابل نقد است.

[۷]. realism

[۸]. objective

[۹]. the ideal observer

اگر اختلاف بر سر «ارزش»‌ها اختلاف بر سر نوع خاصی از «واقعیت»‌ها باشد، در این صورت یکی از دو گزارۀ بیانگر مواضع ارزشی مخالف «کاذب» خواهد بود. مثلاً اگر کسی بگوید: «راست‌گویی خوب است» و دیگری بگوید: «راست‌گویی خوب نیست»، بر اساس «واقع‌گرایی اخلاقی» (moral realism) یکی از این دو گزاره کاذب است. این بدین معناست که اختلاف‌نظر در باب ارزش‌ها از خطا در تشخیص واقعیاتِ ارزشی سرچشمه می‌گیرد. تئوری ناظرِ آرمانی می‌گوید: در قلمرو اخلاق این خطاها یا به خاطر این است که شخص از «منظر اخلاقی» (moral point of view) به موضوع نمی‌نگرد و یا به خاطر این است که «ناظر آرمانی» نیست. بنابراین، برای فیصله بخشیدن به اختلاف‌نظرهای اخلاقی و نیز پرهیز از خطا در تشخیص حکم اخلاقی ما به ناظری آرمانی نیازمندیم که از منظرِ اخلاقی به موضوع مورد بحث بنگرد. برای شرح و توضیح بیش‌تر در باب ویژگی‌های ناظر آرمانی در قلمرو اخلاق بنگرید به: فنایی، ابوالقاسم (۱۳۸۴) دین در ترازوی اخلاق (تهران: انتشارات صراط)،فصل‌های ششم و هفتم.

[۱۰]. human dignity

[۱۱]. the golden rule

[۱۲]. universalizable